یک تکه زندگی | به یاد عباس کیارستمی

۷۷ عکس، ۷۷ هنرمند

۱۶ الــی ۳۰ تیر ماه ۱۳۹۶

یک تکه زندگـی

در پس ظاهر آرام و فاصله دار و نامداخله گـر عباس كيارستمى، هنرمندى پنهان بود، حساس و مشفق و نگران و مهربان، كه در لايه بردارى آثـارش مى توانيم ببينيم چه طور و چه قدر عميق ، پـرواى آدم هاى ساده را دارد، پـرواى جاهاى ساده را دارد و پرواى اشياء ساده را، و چه عميق و كـاونده و نافذ مى تواند لـحظه هايى دراز، با حيرت و مهر، غذا دادن پرنده اى به جوجه هايش را نظاره كند و يا - اگر لازم بداند ساعت ها - به تـماشاى بالا و پايين رفتن هاى يكنواخت تكه چوبهاى گير افتاده در كنج دريـا بنشيند... و آدم ها كه جـاى خود دارند، كه مضطرب عاقبت همه ى آن هاست; از پسر بچهى ” لباسى براى عروسى “ تـا بچهى متعهد و وفادار ” خانه ى دوست “ ،تا آدم هـايى كه در روزمـرگى گير كرده اند، تـامتقلب ” كـلوز آپ “، تا همه ى زلـزله زده هـاى سه گانهى مشهورش. اينجور نگاه و اين شفقت بى كرا ِن بی شعا ِر بى هياهو را دركار چند فيلمساز ديگر هم نسلش هم مى شود سراغ كرد: دركار سهراب شهيد ثالث و در كار امير نادرى. اين نگاه حاصل دغدغهى نسلـى از هنرمندا ِن كـار آمد است كه با هم و در كنار هم روئيده اند كه در ميان اينان ، كيارستمى به سادگى مينيماليستـ ِى ناب خود دست پيدا كرد و در رسيدن به ” واقعيتى “ كه ” حقيقت “ را متعاقب آن مى دانست به پيرايه زدائـىِ مداوم دل بست و همه چيز را تقليل داد : تـمامى لوازم صحنه آرايـى اش به داخل یک خودروى پـاترول منحصر شد و در بازسازى طبيعت انباشتهى اطرافش، به ساختن پنجاه اصله درخت تبريـزى اكتفا كرد. دوربين عكاسـى اش را روى برف هـا و درختان و درهـاى فرسوده و شيشههـاى باران خورده چرخاند و یک بار - به سان یک عارف بودايى- اشاره كرد كه انگار درختان با او سخن مى گويند. در شاعرى هم همين طور بود، و در گزيدن اشعار قدما هم; پيرايه را پوست مىدانست و جوهر ناب شعر را مى طلبيد. در ويديو هاى آخرى كه ساخت و - در كارهاى ديجيتال بزرگش با استفاده از نقاشى امپرسيونيست ها - با افزودههـايى اندک، به معنايـى درخشان رسيد. اما آيا در سالهاى واپسين عمـرش ، شفقتش را از مـردمان باز گرفت؟ گمان نـمی کنم. شايد به درجا ِت عارفى به سامان رسيده در كارجمع بندى جهان رسيد كه در نقيضى با مزه و شگفت انگيز، سعى يكسره و خستگـى ناپذيرش در تقليل همه چيز، جـايش را با نگاهى حيـران به كل جهان - مانند نگا ِه ترنس مالیک - معاوضه كرد! و اين طور شد كه...

آيدين آغداشلو ـ خـرداد ٩۶

-----------------------------------------------------------------------------------------------

یک سال از سا ِل بد گذشت. سا ِل رفتنها و رخت بربستنها. رف ِتن عباس کیارستمی اما، گویا آغا ِز حضو ِر دوبارهاش است. در تـمام جشنوارهها و محافل سینمایی، حاضر و پـر رنگتر از همیشه است. جایگاهی در ردیف اول برایش اختصاص دادهاند، فیلمها و عکسها و نـمایشگاههایی به یادش میسازند و برپا میکنند، اما... » چون از این غصه ننالیم و چرا نـخروشیم؟ « از خطایی انسانـی، از سهلانگاری و فراموشکار ِی آدمها. آدمها، که ارزش تکههای زندگی از یادشان میرود. که زندگی را تکه تکه میکنند. در سا ِل بد، تکهای از زندگ ِی اهل هنر در جهان از دست رفت. » دوستان دستی که کار از دست رفت « او که در قصه گفتن از مرگ، از روای ِت زندگـی بسیار گفت. از درخت و ریشه و خاک. از کودک و ماه و زندگی و دیگر هیچ.
قرار بود امسال هفتاد و هفتمین سال تولدش را جشن بگیریم.گفتم: دوتا هفت کنار هم تصویر و گرافی ِک خوبی دارد، بعد هم نوبت ٨٨ است. گفت: شبیه نشان گروهبانها! خندیدیم. نوروز آمد، بهار به عیادتش به بیمارستان آمد و رفت. در اول تابستان، او هم رفت.

ابراهیم حقیقـی ـ خـرداد ٩۶


-----------------------------------------------------------------------------------------------

بسیاری از مردم نگاه مـیکنند ولـی عده کمی میبینند. این جمله معروف از ” آنـدره کرتـژ “ عکاس شهیـر مجاری الاصل است که به تفاوت بنیادین ” نگاه کردن “ و ” دیدن “ اشاره می کند، تفاوتی که مسئله همیشگی تـمامی تصویرسـازان بوده و خواهد بود. و دقیقا از همین نکته ظـریف و کلیدی است که حضور خلاق و بی بدیل عباس کیارستمی در عرصه زندگی و
جهان تصویر رخ مینـماید. کیارستمی در دهه هفتاد زندگی اش حتی، گویی جهان را از دریچه چشم کودکی هفت ساله میدید؛ پر از تازگی و شگفتی بیآنکه به ” روزمرگی در نگاه “ دچار شود. این ویژگـی، شاید مهمترین خصوصیت فـردی کیارستمی در مواجههی لـحظه به لـحظه با زندگی و رازهـای پیدا و ناپیدای هستـی باشد، ولـی قطعا ” خود “ بودن و ” اوریجینال “ ماندن در اخلاق و رفتار اجتماعـی و رویکردهای خاص هنری، از او چهره ای یگانه و مـمتاز جهانی ساخته است. با شناخت فردی و موهبت دوستی حدود سه دهه با عباس کیارستمی، شاهد بودم که تقریبا نزدیک به بیست ساعتازشبانهروزخودراوقفعکاسی،فیلم،شعروهنرهایروزآمدیهمچونویدیوآرت،چیدمانوامکانا ِت گسترده انقلاب دیجیتال می کرد و بارها از زبان او شنیدم که میگفت: بهترین لـحظه زندگی، زمانی است که صدای بسته شدن چهار د ِر ماشین را میشنوم و از شهر و مناسبات شهری، به دامن طبیعت پناه مـیبرم. از نگاه کیارستمی ” طبیعت “ زیباترین گسترهی تصویریاش را درفصل زمستان و سفیدی یک دست آن عرضه مـیکند آنـجایی که مینیمالیسم ذاتی او با زمینه سفید و سیاهیها و خاکستریهای گرافیکی هوش ربـا ِی عکسهایش گره میخورد. مجموعه عکسهایی همچون ” سفید برفـی “ گواهی بیچون و چرا بـر خلاقیت تصویـری و آرامش روحـی و معنوی او در مواجهه با طبیعت و خود زندگی است.

سیف اله صمدیـان

-----------------------------------------------------------------------------------------------

” قاصدکـی که از پنجره وارد شده بـود از در بیـرون رفت “ عباس کیارستمی ٧٧ ساله شد. مردی که ما را در این پهنهی خاکستری دلپذیر، این ”چند روز در میـان“، دگـر بار به تـماشای برگ و برف و درخت دعوت مـی کرد، به مکث در بـازی چـوب و موج، به تـماشا ِی شیطنِتکلاغهاودرنگـیبرهـرآنچههستدراینفاصلهیمیانسیاهوسپید. افسوس که او دیگر در میان مـا نیست، باز هم ” مـرگ صبوری نکرد، این مرگ حاصلخیز “.
در ” یک تکه زندگی “ هفتاد و هفت هنرمند گرد هم آمدهاند تا تـمام قد به او ادای احتـرام کنند. تا هفتاد و هفت تکهی زندگـی را، هر یک از منظر خویش در قاب تصویر به او هـدیه دهند، به او که ” وقتـی آمد آمد، وقتـی بود بود و وقتـی رفت بود “.

پـرهام دیده ور


+ مشاهده‌ی نمایشگاه (360 درجه)